۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

رباعی - مهدی یعقوبی




ای دوست نمان به پشت در منتظرم
دیگر به سفر نخواهد آمد خبرم
من قافله های ابر را شب هنگام
بر دشت و کویر لوت باید ببرم
***
سر سبزترین سرو سر صحرایم
الماس سپیده  بر سر دریایم
هر روز به مثل چشمه ای شاد و زلال
از سینه البرز برون می آیم
***
شادا به شما پرندگان شادا شاد
آزاد همیشه باشید آزاد آزاد
آتشکده دلم در این سرما ها
گرمای پر و بال شما بادا باد