۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه

چند رباعی تازه - مهدی یعقوبی



 
پاییز و سکوت و خانه ی سنگی من
برگان فرو ریخته ی رنگی من
کوه و در و دشت و دره ها فاصله ها
تصویر تو و غروب دلتنگی من

باران سپیده میچکد بر بامم
راز گل سرخ میدهد الهامم
من در  نت هر ترانه ای در پرواز
با بال و پر لطیف و زرین فامم


در دشتی پر از ستاره افسونم کرد
امواج جنون به بوسه در خونم کرد
هنگام سفر کنار یک برکه سبز
با برق نگاه بید مجنونم کرد



عشق عالم ما شمیم دریا دارد
زیبایی ناتمام گلها دارد
بر خیز و بیا که پر به توفان بزنیم
بودن به شدن همیشه معنا دارد