در سبزترین دقایق بیداری
در باغچه خانه ما پنداری
در آمدنت شکوفه ها میرقصند
با عقربه های ساعت دیواری
***
هنگام سحر نفس نفس در را بست
از معجزه میگفت چراغی در دست
بر خیز و ببین به سینه دره و دشت
خاکستر پروانه شقایق شده است
***
آنگاه لبالب از می ناب شدم
از مستی جاودانه سیراب شدم
از مرز کران به بیکرانی از نور
در نیم شب نقره ای پرتاب شدم
آنگاه لبالب از می ناب شدم
از مستی جاودانه سیراب شدم
از مرز کران به بیکرانی از نور
در نیم شب نقره ای پرتاب شدم