تو سایه ای از عقاب در پندارم
دشت گل رازقی دل تبدارم
من در عطش روی تو در خاک کویر
از شط سراب آب بر میدارم
***
امروز چرا پرندگان غمبارند
تبدار در و پنجره و دیوارند
خورشید در آسمان نشسته اما
مردم همه چتر بر سر خود دارند
***
پرواز تو با خاطره ها می آمیخت
آتش به دل شقایقان می انگیخت
از نقطه دور آسمان با عطرت
در شط سحر به خواب دریا می ریخت