رباعیات مهدی یعقوبی (هیچ)
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی
۱۴۰۳ خرداد ۴, جمعه
۱۴۰۲ شهریور ۳, جمعه
یک مشت اگر ملت ایران بشود
بنیاد ستمگران که ویران بشود
یک مشت اگر ملت ایران بشود
برخیز و سکوت سهمگین را بشکن
باید که وطن دوباره توفان بشود
مهدی یعقوبی (هیچ)
۱۴۰۲ مرداد ۱۷, سهشنبه
رباعیات مهدی یعقوبی (هیچ)
پس مانده قوم وحشی و خونخوارید
گندابی پر از تعفن مردارید
کافیست فقط دمی که ای ملایان
شمشیر که از گردن ما بر دارید
۱۴۰۲ خرداد ۳۱, چهارشنبه
گندزدایی از مغز
تا عقل و خرد نشو و نمایی نکنیم
بهتر که همان فکر رهایی نکنیم
در بند و اسیر تا ابد می مانیم
از مغز خود ار گندزدایی نکنیم
مهدی یعقوبی(هیچ)
۱۴۰۲ فروردین ۲۴, پنجشنبه
۱۴۰۲ فروردین ۹, چهارشنبه
۱۴۰۱ بهمن ۲۶, چهارشنبه
بر گردن میهنم شما ساطورید
تاریخ بشر حکومتی منفورید
در بی شرفی که در جهان مشهورید
پسمانده تازیان از اعماق قرون
بر گردن میهنم شما ساطورید
مهدی یعقوبی(هیچ)
۱۴۰۱ بهمن ۱۶, یکشنبه
با خویش که انقلاب هیولا آورد
با خویش که انقلاب هیولا آورد
خاکستر مردگان و ملا آورد
از قعر قرون و چاهک جهل و جنون
گنداب هزار ساله بالا آورد
لعنت به شب سیاه
لعنت به شب سیاه در 57
بر وعده آب و برق مجانی و نفت
با آمدن ملاها کشور من
با کله به مستراح یکباره که رفت
مهدی یعقوبی(هیچ)
۱۴۰۱ دی ۲۸, چهارشنبه
آزادی
از عشق تو در زندانم آزادی
خونین که لب و دندانم آزادی
با بال و پر شکسته در کنج قفس
هر دم که تو را می خوانم آزادی
مهدی یعقوبی (هیچ)
۱۴۰۱ اردیبهشت ۶, سهشنبه
بیگاه کسی به خانه ام در زد و رفت
بیگاه کسی به خانه ام در زد و رفت
تاریکی شب ستاره ای سر زد و رفت
لبخند به روی لب که در لحظه مرگ
از سینه من پرنده ای پر زد و رفت
با ماه به برکه ای هماغوش شدم
آنگاه که از خویش فراموش شدم
با ماه به برکه ای هماغوش شدم
از دور درخشید به چشمم نوری
وز مستی جاودان که مدهوش شدم
۱۴۰۱ فروردین ۱۷, چهارشنبه
ماتریس متقارن ادبی
این رباعی به صورت عمودی و افقی به یک شکل خوانده میشود
بر پنجره آرام که نم نم باران
آرام که اشکم ز دو چشمم ریزان
نم نم ز دو چشمم بچکد از هجرت
باران ریزان از هجرت ای ایران
یک ذره طلا مقبره اش پیدا نیست
یک ذره طلا مقبره اش پیدا نیست
جز مظهری از مهر و وفا در ما نیست
انسانیت اینجا که فقط معیار است
از رنگ و نژاد و دین اثر بر جا نیست
مهدی یعقوبی
۱۴۰۰ دی ۱۹, یکشنبه
بگذار که قلب میهنم شاد شود
بگذار که قلب میهنم شاد شود
موسیقی دوباره باز آزاد شود
گیسوی زنان رها که از پنجه شرع
خاکستر تیرگی که بر باد شود
۱۴۰۰ تیر ۵, شنبه
گویند که عشق گل سرخی بوده است
گویند که عشق گل سرخی بوده است
در دامن کوه و دشت و صحرا سرمست
تا ماه در آسمان به شب می تابید
در اوج بلند نغمه خوان پر می بست
۱۴۰۰ خرداد ۲۲, شنبه
دلتنگ توام
در سینه دلی حزین و دیگر همه هیچ
اندوه که در کمین و دیگر همه هیچ
در دنج سکوت اشک در چشمانم
دلتنگ توام همین و دیگر همه هیچ
مهدی یعقوبی
۱۴۰۰ خرداد ۱۳, پنجشنبه
از آتش عشق دم به دم بیتابم
بی تو نفسم گرفته در غرقابم
از آتش عشق دم به دم بیتابم
تا نامت را به روی لب می آرم
ناگاه تو را کنار خود می یابم